بارانباران، تا این لحظه: 15 سال و 5 ماه و 19 روز سن داره

برای باران

باران خانم این روزا

  و اما درباره باران گل ما باید  بگم که تا پایان سه سالگی دخترک ما هیچ علاقه ای به تلویزیون ، کارتون و هیچ فیلمی نشون نمیداد اما بارها  با اطلاعات بامزه ای که درباره موضوع بعضی از فیلمها ، اسم افراد و تکرار دقیق بعضی جملاتی که از نظر باران بانمک تر بود ، مارو غافلگیر میکرد. این روزا به بعضی از کارتونا علاقه نشون میده و اونقدر تکراری میبینه که خسته مون میکنه . البته الان هم متمرکز و پیوسته پای تلویزیون و یا کامپیوتر نمی نشینه اما خب میفرمایند که فیلمش رو بذار ببینم . از مهروز پیر جکاپکی (بهروز پیر پکاجکی در سریال زیر آسمون این شهر که عرفان جون cd اش رو تهیه کرده ) خوشش میاد . البته...
9 دی 1390

فقط یه عکسه اما فقط یه عکس نیست.

  از خودم بدم میاد وقتی پسربچه شش هفت ساله روستایی یا حتی افغان رو میبینم که تو سوز و سرمای زمستون لپاش گل انداخته و با اون قد و قامت ریزه کار بزرگترا رو انجام میده و ما با ماشین گرم و سرحال و تر و تمیز وقتی داریم به مهمونی میریم یا سیر و پر از مهمونی برمیگردیم از شیشه اتومبیلمون او رو میبینیم که توی زباله های سطل بزرگ شهرداری دنبال چیزی میگرده یا زباله ها رو تفکیک میکنه یا بیل به دست دنبال ماشین شهرداری میدوه .   از خودم بدم میاد وقتی پیرمردی رو میبینم که جون نداره درست و حسابی راه بره و با اون حالش بساط کنار خیابون انداخته و ناچار فروشندگی میکنه.   از خودم بدم میاد وقتی دانش ...
2 دی 1390

چرا رمز ؟

  سلام به همه دوستان عزیزمون . اومدم بگم که چرا رمز ؟ نه بابا کلاس نذاشتیم . آخه چرا باید به چنین چیزی حتی فکر کنم ؟! من خودم بسیار زیاد از وب دوستان خوبم استفاده کرده ام  و کلی یاد گرفته ام و لذت برده ام . ما که چیزی بلد نیستیم و ادعایی هم نداریم ولی این تصور که . . .  لااقل با روحیه معلمی جور در نمیاد . راستش به دلایل موجهی میخواستم عکسای خانوادگی  با رمز باشه . همین و البته قرار بود عکسای خانوادگی تولد هم به این مجموعه اضافه بشه که نشد و همونطور که گفتم مشکلاتی  از نظر سلامتی داشتم که فرصت نوشتن رو از من میگرفت و تا به امروز هم اضا...
28 آذر 1390

یه اتفاق

  مرگ امروز صبح ( چهارشنبه 23/9 ) در کنارم بود . نزدیک اونقدر نزدیک که تجربه اش کمتر برای آدما اتفاق میفته . انگار قدمی بیشتر با من فاصله نداشت و چه هول و هراسی داشت ! یادم آمد که چه قدر دست خالیم . چه بی پشتوانه ! چه بی سرمایه ! دست خالی با یه عالمه کار نکرده و قرار انجام نداده و عهد وفا نشده . اما گذشت .گذشت . در حالی که بی تردید باید همراهش میرفتم . رفت و بهانه ای شد که یادم باشه در هر لحظه زندگیم میتونه دوباره بیاد و این بار مرا ببرد . خدایا ممنونم از محبتت . بی اندازه دوستت دارم . بی اندازه . باورم نمیشه که بین این همه آدم ،صدای منو شنیده باشی . به من توجه کرده باشی . ...
27 آذر 1390

تولد باران خانم با تم کیتی- تزیینات تولد

  جشن تولد باران خانم رو کمی زودتر از تاریخ اصلی و در روز پنجشنبه 26 آبان ماه برگزار کردیم . این بار فقط خانواده مامان حضور داشتند . دو تا از عموهای مهربون و همسرانشون در سفر حج بودند  و خب تا به حال برای خانواده مامان مهمانی مجزا برگزار نکرده بودیم . البته خاله محبوبه عزیز و خانواده اش و گاهی خاله وجیهه عزیز افتخار میدادند و با حضورشون و هدایای بسیار خوبشون شرمنده مون میکردند . این شد که امسال تولد باران جون رو با خانواده مامان برگزار کردیم .  دلم میخواست همه چیز کار دست خودمون باشه که خب به دلایلی آخرش اون طور که انتظار داشتم ، ...
1 آذر 1390
22781 0 39 ادامه مطلب

سلامتی باران خانم

این روزا سرم خیلی شلوغه . راستش به جای خرید کارت و در واقع چون کارت تولد اون طوری که دوست داشتم پیدا نکردم ، کارت های دعوت تولد باران خانم رو خودم با فوم و یه سری وسایل تزیینی درست کردم . بد نشده . به هر حال براش وقت گذاشتم و امیدوارم مهمونای خوبمون بدونند که چه قدر دوستشون داریم . با این همه امروز اومدم تا یه خبر خوب به دوستای بسیار خوبم بدم . خوشبختانه نتیجه آخرین آزمایش باران جون رو هم گرفتیم و به همراه آزمایش خونش که اخیرا گرفته بودیم پیش دکتر مهربونش دکتر امیری عزیز که بی نهایت مهربون و دقیق و استاد هستند بردیم . به لطف خدا حتی پس از سه ماه هیچ نوع باکتری رشد نکرده ب...
22 آبان 1390

برای دانش آموزانم

پاییز و مهر ماه من بی اختیار یاد خیلی از دانش آموزان گذشته ام میفتم . شیطنت ها و مهربونیهاشون ، سروصداها و شور و نشاطشون ، یاد چند نفری که دیگه پیش ما نیستند ، خیلی آزارم میده . خیلی از خدا چرا و چرا میپرسم . اما خب بنده ایم و از تقدیر بی خبر . کاش تو ذهن همه آدما همیشه خاطرات خوب زنده بشه . دیروز توی راه مدرسه مادر یکی از دانش آموزانم رو دیدم . ایشون منو شناختند . راستش یکی از مشکلات ما هم اینه که چون ارتباط با اولیای بسیاری داریم ، در واقع هر سال لااقل با 30 تا دانش آموز و به همون تعداد هم والدینشون آشنا میشیم . در کنارش آشنایی های کلاسهای خودم و دوست و همسایه هم هست که بیشماره . در ...
10 آبان 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به برای باران می باشد