بارانباران، تا این لحظه: 15 سال و 5 ماه و 7 روز سن داره

برای باران

حرف حساب

اولین عروسک باران خانم یه نی نی خوشگل بود که باران خانم به پیشنهاد مامانیش اون رو علی صدا کرد. جالبه که هنوز هم اونو از همه عروسکاش بیشتر دوست داره . البته علی جون دست و پای درست و حسابی دیگه نداره اما دختر ما حسابی باهاش مهربونه و به اون رسیدگی میکنه. چند روز قبل فکر کردم یه عروسک با همون چهره بخرم و لباس علی رو تنش کنم تا خوشحالش کنم . برای این که مزه احساس باران هم دستم بیاد ،پرسیدم : باران جان دوست داری دست و پای علی جون رو درست کنم ؟ همون طور که داشت غبار ناپیدای روی لباس علی جون رو پاک میکرد ،بی اون که نگاهی به من بندازه گفت: نه همین جوری دوستش دارم. راستش لبخند چشم انتظار روی لبهام جمع شد  ...
4 بهمن 1389

واما چه طور شد که این طور شد؟...

فکرش از همون اوایل تولد باران یه گوشه خیالم جا خوش کرد ولی راستش رو بخواهید آنقدر از این وبلاگهای مامانی دیده بودم که دلمو یه جورایی زده بود .دلم میخواست یه چیز متفاوت داشته باشم که هم یه دفتر خاطره برای خانم خوشگلم باشه و هم زیادی لوس نشه. به قول یه عزیزی قدیمی ها آن قدر دربند ادب و احترام به بزرگترها و حرف این و اون بودند که از آن سوی جاده اعتدال می افتادند و امروزیها این قدر . . . که از این سو می افتند . گفتم بذار یه امتحانی بکنیم شاید نه این شد و نه اون و البته هم این و هم اون.    اگه یه وقت من هم احساساتی شدم و داشتم از این ور می افتادم ،یه خبری بدید.   ...
3 بهمن 1389

باغبان گلهای شمعدانی و یادمان بی خزان زندگی ام

چند سالیه که این روزها غم سنگینی ، به دلم چنگ میکشه.افسوس و آهی که شب و   روز با منه ، دوباره پر و بال میگیره   و تا   بیکران احساس مرا به زهر   افسوس و دریغ رفتن او آغشته میکنه.جای جای دلم و خانه   خانه   خیالم،   تشنه   ی    یک لحظه دیدار دوباره ی اوست و   دریغ که جز در یاد ،توان تکرار و شنیدن زنده ی نوار ماندگار صدای او را ندارم. خود را به گرفتاریهای      زندگی سپرده ایم تا چگونه رفتن او را ا ز یاد ببریم اما پرواز معصومانه او در خلوت خیال ...
17 آذر 1389
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به برای باران می باشد