بارانباران، تا این لحظه: 15 سال و 5 ماه و 11 روز سن داره

برای باران

باران خانم این روزا

1390/10/9 23:50
نویسنده : سودابه
1,584 بازدید
اشتراک گذاری

3ث

 

و اما درباره باران گل ما باید  بگم که تا پایان سه سالگی دخترک ما هیچ علاقه

ای به تلویزیون ، کارتون و هیچ فیلمی نشون نمیداد اما بارها  با اطلاعات

بامزه ای که درباره موضوع بعضی از فیلمها ، اسم افراد و تکرار دقیق بعضی

جملاتی که از نظر باران بانمک تر بود ، مارو غافلگیر میکرد. این روزا به بعضی از

کارتونا علاقه نشون میده و اونقدر تکراری میبینه که خسته مون میکنه . البته

الان هم متمرکز و پیوسته پای تلویزیون و یا کامپیوتر نمی نشینه اما خب

میفرمایند که فیلمش رو بذار ببینم . از مهروز پیر جکاپکی (بهروز پیر پکاجکی در

سریال زیر آسمون این شهر که عرفان جون cd اش رو تهیه کرده ) خوشش

میاد . البته به خاطر فرمایشات نامناسب یکی دیگه از شخصیتهای این سریال

باید کنترل توی دستمون باشه و گاهی درباره صدا مثل وزارت ارشاد عمل کنیم

این جور کنترل ها هم با نگاه کنجکاو و پر از سوال خانم همراهه که یعنی چه ؟

چرا تو همه اش اینجاش رو قطع میکنی ؟

ش

کارتون عصر یخبندان و میکی موس رو خیلی دوس داره . قسمت اول کارتون

ماداگاسکار رو هم دوس داره . معمولا میگه اون که تولدش مبارکه رو بذار . یه

کارتون هم توی گوشی ام ریختم که به زبان اصلی و با زیر نویس فارسی و

انگلیسیه و باران جون گاهی که جایی باشیم و یکباره هوس کارتون دیدن به

سرش بزنه میفرمایند که کارتون Rio رو میذاری ببینم .

ب

 بسیار سوال میپرسه . وقتی با هر کدوم از ما حرف میزنه

باید حتما بهش توجه کنیم . اگه سوالی رو بی ربط جواب بدیم سریع نگاه

میکنه و میگه تو اصلا به حرفای من گوش نمیکردی . و اگه وانمود کنیم که

گوش میکرده ایم میگه پس این چه جوابی بود که به من دادی ؟ مگه من اینو

پرسیدم ؟

ر

پدرش باید حتما شبا براش قصه بخونه . اونم نه یه کتاب . هر بار لااقل سه

چهارتایی باید بخونه . قصه همه کتابهایی رو که براش میخونیم دقیق میدونه .

اگه یه وقتی خواننده کتاب از سر تنبلی بخواد قسمتی رو حذف کنه بلافاصله

ایراد میگیره که نه تو اینجاشو نخوندی . و خودش قصه رو یادآوری میکنه. از

کتابای شعر بیشتر لذت میبره و از فیلم یا کارتونهایی که موسیقی و شعر داره

و در این مورد دقیقا برعکس من و عرفانه .

 

ب

 

با بچه های کوچکتر از خودش خوش رفتار و مهربونه . پارسا (پسر عمو محمود و

اکرم جون ) رو خیلی دوس داره و اغلب هم وقتی از پارسا برای یه تازه وارد

میگه در ادامه معرفی پارسا جون اضافه میکنه که پارسای عمو محمود رو میگم

ها  نه پارسای آقا عباس دوست بابا جون . اون یه پارساجون دیگه اس . گاهی

چند جمله ای هم درباره اون پارسا جون میگه . مدتی قبل یکی از دوستان

بسیار خوبمون ( دوستان همسری )به همراه خانواده خوبش برای مدت

کوتاهی به ایران اومدن و خوشبختانه و به لطف ژیلا جون و آقای عباس در

مهمونی منزلشون پس از چند سال دوستای خوبمون رو دیدیم . اونا یه پسر

بسیار شیرین و خوردنی دارن که اسمش نیکان هست . باران عجیب از نیکان

خوشش اومده و درباره اون شب و نیکان جزییاتی رو تعریف میکنه که ما شاید

به این دقیقی متوجه نشده باشیم . دیشب منزل مادرجون هم  با پویا جون هم

کلی بازی کرد .رها دختر خواهر مریم جون رو هم خیلی دوس داره اونقدر که

بعد از اولین دیدارشون وقتی به خونه برگشتیم اسم یکی از عروسکاشو رها

گذاشت و خب میگه هها. بیشتر کلماتی رو که با ر شروع میشه با ه شروع

میکنه . البته بسیار روان و خوب حرف میزنه اما بعضی از کلمات رو این طوری

به زبون میاره. ( برای همه نی نی های نازنینی که درباره شون گفتیم و خانواده

های خوبشون بهترینها رو از خدای مهربون آرزو میکنم.)

ر

مدتیه که به دلیل همین انتظارهای باران خانم تمرکز خوبی در هیچ یک از

مهمونی ها و گفت و گوها ندارم . گاهی بی ربط حرف میزنم . گاهی وقتی از

دیداری برمیگردم تازه متوجه میشم که چه بی دقت و شاید بی ادب بوده ام .

امیدوارم دوستان و اقوام و نزدیکانم منو ببخشند . به هر حال این هم دوره ایه .

ئ

هنوز خیلی خوب غذا نمیخوره . کم حجم و با فاصله . به ناچار سعی میکنم

برنامه ریزی شده باشه که لااقل از نظر تغذیای همه نیازهای بدن اونو بهش

برسونه. حمام کردن رو خیلی دوس داره . من هم سعی میکنم براش پر از تفریح و آرامش باشه .بخوابش کمی بهتر شده .ذ اما متاسفانه

ساعت خواب شبش

اصلامناسب نیست . کمی از قبل آرومتر شده .

در واقع به دو سال و نیم ابتدای زندگی

باران جون و شیطنتها و اذیتهای ناخواسته اش فکر هم نمیخوام بکنم . دو سه

ماه اول که مثل کابوسه برام .ب باورتون میشه خواب ابدا معنایی نداشت

راستش من هنوز هم یه جورایی کم خوابی و خستگی رو در وجودم احساس

میکنم . خوشحالم که یزرگتر و خانم تر شده اما تا کسی بچه ای با این نوع

رفتار نداشته باشه حرفای منو نمیفهمه . گاهی که از مامانا میپرسم یا بچه

های آروم  رو میبینم با خودم میگم پس چرا باران این طوری نبود . شب بیداری

اصلا مهم نبود مساله این بود که باران یه لحظه آروم نمیشد . جیغ میزد و گریه

میکرد شنیدنی . با این همه فرزند عزیزه . همه بچه هی خوب رو به خدای

مهربون میسپرم . آرزو میکنم آینده خوب و روشنی در انتظارشون باشه !!! اما

خب چه طوری ؟ نمیدونم . امیدوارم یه روزی برای این که اونا رو به دنیا آوردیم

به ما خرده نگیرن .

ب

خب من آرزوها و انتظارات زیادی از زندگیم داشتم که شد و نشد و نشد . اما

خب امیدوارم تقدیر با باران خانم بهتر کنار بیاد و به همون آینده ای که روزی

برای خودش انتظار و توقع خواهد داشت ، برسه .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (22)

مامان زری
10 دی 90 12:11
ایشاا... که باران جون بزرگ که شد قدر همه محبتهای مامان گلشو بدونه،و البته که نمیشه جبران کنه اما ممنون باشه.باآرزوی آینده ای شیرین برای باران عزیز


مرسی از محبتتون.
لادن
11 دی 90 6:09
سلام عزیزم. چه دختر بانمک و شیرین و دوست داشتنی داری. خدا براتون حفظش کنه که روز به روز شیرین زبون تر میشه.


سلام و سپاس از مهربانی شما دوست خوبم.
مامان نیایش
11 دی 90 12:26
سلام خانمی ممنون پیش ما اومدی ممنون بابت تبریکت دختر نازی داری خدا حفظش کنه ماشا الله باهوشه راستی روروئکش هم عین مال نیایشه :

وظیفه بود . امیدوارم همیشه موفق باشید.
مامان نیایش
11 دی 90 12:27
راستی عزیزم با اجازه لینکت کردم


از لطف شماست .
مبین فرفری
11 دی 90 13:24
سلام ممنونم از تبریکتون
هزار ماشالا به دخترمون بوس بوس


و سپاس از حضور شما
امیرمحمد واسراکوچولو
11 دی 90 19:25
____________@@_@__@_____@
___________@@@_____@@___@@@@@
__________@@@@______@@_@____@@
_________@@@@_______@@______@_@
_________@@@@_______@@______@_@
_________@@@@_______@_______@
_________@@@@@_____@_______@
__________@@@@@____@______@
___________@@@@@@@______@
__@@@_________@@@@@_@
@@@@@@@________@@_____
_@@@@@@@_______@_____
__@@@@@@_______@@_____
___@@_____@_____@_____
____@______@____@_____@_@@
_______@@@@_@__@@_@_@@@@@
_____@@@@@@_@_@@__@@@@@@@
____@@@@@@@__@@______@@@@@
____@@@@@_____@_________@@@
____@@_________@__________@
_____@_________@_____
_______________@_____
____________@_@_____
ممنون ازحضورتون


مامان پریسا
12 دی 90 2:39
ممنون گلم ممنون از تبریکتون. دوباره میام برای خوندن پست.


محیا کوچولو
12 دی 90 11:09
سلام خاله ممنون از ابراز لطفتون. باران جون هم خیلی ناز و دوست داشتنیه ببوسیدش
محيا كوچولو
12 دی 90 21:35
سلام خاله من با اجازه باران جونو لينك كردم


سارا
13 دی 90 10:18
سلام سودابه جان خوبی گلم؟باران جون خوبه؟ماشالله به این اسم قشنگ دختری
مسی از تبریکت راستی عزززیززم با چه اسمی لینکت کنم؟


مرسی از مهربانی شما . و از توجهتون .برای من فرقی نمیکنه . هر طور مایلید ولی محبتتون خوشحالم کرد.
هدیه جوووووووووووووووووووون
16 دی 90 19:39
سلام
ای جووووووووووووووووووونوم
ماشالاااااااااااااااااا بر باران


سپاس از مهربانی شما .
مامان زری
18 دی 90 7:37
مامان ترمه
18 دی 90 9:48
به نظرم ندیدن تلوزیون توسط بچه خودش نعمت بزرگی هست درسته گاهی مادر بچه دلش میخواد به کارهاش برسه و دنبال یک چیزی میگرده که کوچولوش رو سرگرم کنه ولی در کل نبود و ندیدن تلوزیون از نظر من عالیه
برای ما هم همینه و تنها چیزی که ترمه رو پابند میکنه فیلم خاله سوسکه هست
و یک سی دی آموزشی انگلیسی زبان
***
آخر پستت راجب انتظارات از زندگی ات و داشتن و یا نداششتنش گفتی ..این به نوعی واقعیت زندگی همه ماست و همین فکر با همه عجین شده و در کل مادر ها بیشتر ..چند وقت پیش سمیناری بود رد رابطه پدر و مادر بهتر توسط خانم دکتر فردوسی پور که منهم شرکت کردم .تاکید داشت این فکر را بیرون کنید که بگید بچه جون من این نبودم اما تو بشو یا من این چیز و بدست نیاوردم اما تو بدست بیار یا بالعکس --برام جالب بود چون این حرفها جزو فرهنگ ماست--و میگفت شما هر چه که هستید هم بچه همون میشه چون چون چون هر چه درون شماست دقیقا در بچه افکنده میشه فرا فکنی میشه و شما نمیتونید جلوشو بگیرید
این حرفش برایم تلنگر بود از کل 3 ساعت صحبت هاش این جمله اش ملکه ذهنم و گرفتم که چرا به قول معروف میگن : چادر بخت مادر رو سرِ دختره
خلاصه که خیلی باید روی ذهنمون کار کنیم و حواسمون باشه چیزی که دوست نداریم رو در بچه جونمون نباید بیافکنیم
وای چقدر حرف زدم


مرسی از حرفای خوبت . بله درست میگی . میدونم اما خب آدم فقط یه بار به دنیا میاد و اون یه بار موانعی باعث میشه که اونی که میخواد ، نشه و خب این دلخور کننده اس . به خصوص اگه ایمان داشته باشی که میتونستی آدم دیگه ای باشی . بازم ممنون.
مامان امیرناز
18 دی 90 13:08
سلام عزیزم چه ماه دختری فقط مواظب باش عزیزم زیاد به کارتون دیدن وابسته نشه منکه با امیر داستان دارم


مرسی از محبتت . نه اونجوری متمرکز اهل فیلم نیست.
مامان پریسا
19 دی 90 18:06
آفرین به این دختر گلم که این همه باهوشه. ایشالله درسها رو هم دوست داشته باشه. و به همه آرزو هاش برسه تا مامان خوشحال بشه.


ممنون از محبتتون و دعای خوبتون.
مهتاب
19 دی 90 23:39
*.¸.*´
¸.•´¸.•*¨) ¸.•*¨)
(¸.•´ (¸.•´ .•´ ¸¸.•¨¯`•
_____****__________****
___***____***____***__ ***
__***________****_______***
_***__________**_________***
_***____سلام***
_***______مشتاق نیم نگاهی_***
__***_______هرچند گذرا____***
___***_________________***
____***______________ ***
______***___________***
________***_______***
__________***___***
____________*****
_____________***
______________*(¸.•*¨(¸.•*¨(¸.•*¨(¸.•*¨ ¸.•*´¨)¸.•*´¨)¸.•*
گلتو از طرف من



مرسی عزیزم از محبتت. شاد و خوش باشی.
sara
20 دی 90 13:34
سلام خوبی عزززیزم؟آهنگ ارشام گذاشتیم تو وبلاگ دوست داشتید دانلود کنید و گوش کنید


مرسی از خبرت . حتما میام ممنون.
مامان گیسو
24 دی 90 21:19
سلام عزیز دلم خوبی؟
وای ماشاا... باران جونم چه بزرگ شده
خدا حفظش کنه
ببوسش


مرسی از محبتت عزیزم .
عاشق باران
24 دی 90 22:52
محمدحسین عشق جاودان
25 دی 90 10:51
سلام خاله جوني آفرين دختر خوب و مهربون راستي خاله جوني عکس گذاشتما بوسسسسسسسسسس


مشتاق دیدن عکساتم عزیزم.
محيا كوچولو
26 دی 90 0:02
سلام خاله، من از سفر با كلي سوغاتي اومدم


با کمال میل بهتون سر میزنیم .
مامان پریسا
28 دی 90 9:46
سلام گلم خوبی. کم پیدایی؟


مرسی از احوالپرسیت . خدا رو شکر .
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به برای باران می باشد