پست مربوط به سفرمونو یکی دو روز بعد از بازگشت ،نوشته بودم اما به خاطر عکسا اونو ثبت موقت کرده بودم . تا این که درست هفته بعد از بازگشتمون ،جمعه شب خبر فوت عمه آمنه عزیزمون رسید و کلی ناراحتمون کرد . درست یه هفته قبل ما او رو دیده بودیم . کلی عکس با هم انداختیم . عمه به نظر سرحال می اومدن اما خب . . . فقط خدا رو شکر میکردیم که پیش از رفتنشون تونستیم ایشونو ببینیم . از خدای مهربون برای عمه عزیزم آرامش و سعادت اخروی آرزو میکنم . همون شب که خبر رو شنیدیم ،دیگه دست و دلم به کار نمی رفت . پای اجاق ایستاده بودم و به غذا رسیدگی میکردم اما اشتهام برای شام یکباره کور شده ب...