بارانباران، تا این لحظه: 15 سال و 5 ماه سن داره

برای باران

سفر دو روزه اصفهان

1391/4/31 21:34
نویسنده : سودابه
3,058 بازدید
اشتراک گذاری

 

 

پنج شنبه پانزدهم تیر ماه  یه سفر دو روزه به اصفهان داشتیم .

صبح زود از جلوی منزل پدری حرکت کردیم . دو تا ماشین بودیم .

یکراست رفتیم فریدون شهر دیدن عمه آمنه - عمه بزرگم که مدتیه کسالت

دارن - عمه منزل پسرشون آقا مجتبی زندگی میکنن.

پسر عمه برای کاری به تهران اومده بودن

اما خانمشون و پسرشون منزل بودن و خیلی به ما محبت کردن .

ناهار رو خوانسار خوردیم . بعد برای دیدار اقوام پدری که البته دیگه تعداد کمی

از اونها در روستا موندن و فقط ییلاقی اونجا اقامت دارن ، به روستایی که پدرم

در اونجا متولد شدن رفتیم . فرخنده جون ، دختر عموم و دخترای خونگرم و

مهربونشون رو دیدیم . شبونه به طرف اصفهان برگشتیم .

شام رودر یکی از فست فودهای شلوغ اصفهان خوردیم .

بعد به منزل پسر عموم که پدر جاریم هم هستند رفتیم . حدود ساعت یک

شب اونجا رسیدیم . خوابیدیم . می خواستیم صبح زود به سمت تهران

برگردیم که پسر عموم نذاشتن و اصرار کردن که ناهار رو در باغشون بخوریم .

همراه اونا به باغ رفتیم . کلی آلبالو خوشمزه و آلو چیدیم . حوالی ساعت پنج

عصر به سمت تهران حرکت کردیم .

این سفر در واقع فقط برای دیدن عمه آمنه و سایر اقوام بود .

خیلی خسته کننده بود . راه طولانی و گرما و باران خانم که حوصله توی

ماشین نشستن رو نداشت اما دلمون واقعا برای عمه تنگ شده بود و ایشون

هم در سفر قبلی پدرم به فریدون شهر گفته بودن که خیلی دلتنگ ما هستند

و خیلی دوست دارن ما رو ببینند .

خدا رو شکر از قبل بهتر شده بودن . ما رو خیلی خوب شناختن .

به زبان شیرین گرجی با پدرم صحبت کردن و با همون لهجه دلچسب

از ما احوالپرسی کردن .

امیدوارم عمر طولانی و سر شار از سلامتی و شادی داشته باشن .

مامانم همیشه از این عمه ام به خوبی یاد میکنن و ایشونو خیلی دوست دارن .

براشون از خدای مهربون سلامتی آرزو میکنم.

 

اینم عکسا

 

خاله جون در خوانسار

 

اصفهان

دایی ، عمه آمنه ، مریم جون

 

اصفهان

بقیه عکسا در ادامه

 

 

 عکس های باغ با خاله جون ، دایی و زندایی ، مامانی ، بابایی و بابا 

 

آلبالو چینی

 

ا

 

ا

 

ا

 

ا

 

ا

 

ا

 

ا

 

ا

 

ا

 

ا

 

ا

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مامان امیر مهدی
1 مرداد 91 1:37
دوست هنرمندم انشاالله همیشه زندگی به کامتان باشد و هیچ غمی به دلتان راه نیابد.


سپاس از مهربانی شما . عمر طولانی و با عزت و تندرستی برایتان آرزو میکنم .
مهرنوش مامان مهزیار
1 مرداد 91 8:32
سلام عزیزم تسلیت میگم امیدوارم غم آخرتون باشه و منم بتونم همیشه تبریک شادی هاتون بگم. انشاا... سایه شما 120 سال بالای سرباران جون باشه.


سپاس از محبتتون .
بانو
9 دی 91 19:31
خیلی خوش امدید.مشرف فرمودید.


سپاس دوست عزیز.
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به برای باران می باشد