بارانباران، تا این لحظه: 15 سال و 5 ماه و 13 روز سن داره

برای باران

روز مادر

1390/3/3 16:35
نویسنده : سودابه
1,629 بازدید
اشتراک گذاری

 

۩۞۩  سلام عزیزم خیلی خوش آمدی تصاویرشباهنگ Shabahang's Pictures ۩۞۩

 درود بر همه ماذران مهربان و فداکار در هر گوشه این دنیای بزرگ . روز زن و
 
روز مادر را به شما دوستان عزیزم و همه خانمها و مادرانی که به ما سر میزنند
 
،تبریک میگم و براتون بهترینها رو در کار و زندگی آرزو میکنم . به بهانه این روز
 
خاص یه داستان براتون میذارم که حس و حالتونو عوض میکنه . بالاخره این
 
چرخ میچرخه و با سرعتی غیر قابل باور -البته اگه شانس بیاریم و زنده بمونیم -
 
،ما رو جای پدر بزرگها و مادر بزرگهامون مینشونه در حالی که توی خونه دلمون
 
هنوز همون آدم نشسته با یه دنیا خاطرات و عجیب این که انگار اصلا زمان بر او
 
نگذشته .
 
 
 
 
 
همسرم از من خواست که با زن دیگری برای شام
 
شکلک های شباهنگ Shabahangو سینما بیرون بروم. زنم گفت که مرا دوست دارد،
 
ولی مطمئن است که این زن هم مرا دوست دارد.
 
 و از بیرون رفتن با من لذت خواهد برد.زن دیگری که
 
شکلک های شباهنگ Shabahangهمسرم از من میخواست که با او بیرون بروم مادرم
 
بود که 19 سال پیش بیوه شده بود ولی مشغله های
 
 زندگی و داشتن 3 بچه باعث شده بود که من فقط
 
شکلک های شباهنگ Shabahangدر موارد اتفاقی و نامنظم به او سر بزنم.آن شب به 
 
اوزنگ زدم تا برای سینما و شام بیرون برویم. مادرم
 
بانگرانی پرسید که مگر چه شده؟ او از آن دسته
 
شکلک های شباهنگ Shabahangافرادی بود که یک تماس تلفنی شبانه و یا یک
 
دعوت غیر منتظره را نشانه یک خبر بد میدانست.
 
به او گفتم: بنظرم رسید بسیار دلپذیر خواهدبود که
 
 اگر ما امشب را با هم باشیم. او پس از کمی تامل
 
شکلک های شباهنگ Shabahangگفت که او نیز از این ایده لذت خواهد بردآن جمعه
 
 پس از کار وقتی برای بردنش میرفتم کمی عصبی
 
بودم. وقتی رسیدم دیدم که اوهم کمی عصبی بود
 
 کتش را پوشیده بود و جلوی درب ایستاده بود، موهایش
 
 را جمع کرده بودو لباسی را پوشیده بود که در آخرین شکلک های شباهنگ Shabahang
 
جشن سالگرد ازدواجش پوشیده بود. با چهره ای
 
روشن همچون فرشتگان به من لبخند زد. وقتی
 
سوار ماشین میشد گفت که به دوستانش گفته
 
امشب با پسرم برای گردش بیرون میروم و آنهاشکلک های شباهنگ Shabahang
 
 خیلی تحت تاثیر قرار گرفته اندما به رستورانی
 
 رفتیم که هر چند لوکس نبود ولی بسیار راحت
 
و دنج بود. دستم را چنان گرفته بود که گوئی
 
همسر رئیس جمهور بود. پس از اینکه نشستیم به شکلک های شباهنگ Shabahang
 
خواندن منوی رستوران مشغول شدم. هنگام خواندن
 
از بالای منو نگاهی به چهره مادرم انداختم و دیدم با
 
 لبخندی حاکی از یاد آوری خاطرات گذشته به من
 
نگاه میکند، به من گفت یادش می آیدشکلک های شباهنگ Shabahang که وقتی من
 
کوچک بودم و با هم به رستوران میرفتیم او بود که منوی
 
 رستوران را میخواند. من هم درپاسخ گفتم که حالا
 
وقتش رسیده که تو استراحت کنی و بگذاری که
 
من این لطف را در حقشکلک های شباهنگ Shabahang توبکنم.هنگام صرف شام گپ
 
وگفتی صمیمانه داشتیم، هیچ چیز غیر عادی بین
 
 ما رد و بدل نشدبلکه صحبتها پیرامون وقایع جاری
 
 بود و آنقدرحرف زدیم که سینما را از دست دادیم.
 
وقتیشکلک های شباهنگ Shabahang او رابه خانه رساندم گفت که باز هم با من بیرون
 
خواهد رفت به شرط اینکه او مرا دعوت کند و من هم
 
قبول کردم.وقتی به خانه برگشتم همسرم از من
 
پرسید که آیا شام بیرون با مادرم خوش گذشت؟ من هم
 
در جواب گفتم خیلی بیشتر از آنچه که میتوانستم
 
تصور کنم چند روز بعد مادر م در اثر یک حمله قلبی شدید
 
درگذشت و همه چیز بسیار سریعتر از آن واقع شد که
 
بتوانم کاری کنم.کمی بعد پاکتی حاوی کپی رسیدی از
 
رستورانی که با مادرم در آنشب در آنجا غذا خوردیم
 
به دستم رسید.یادداشتی هم بدین مضمون به ان
 
الصاق شده بود:نمیدانم که آیا در آنجا خواهم بود یا
 
 نه ولی هزینه را برای 2نفر پرداخت کرده ام یکی
 
برای توو یکی برای همسرت. و تو هرگز نخواهی
 
 فهمید که آنشب برای من چه مفهومی داشته است،
 
 دوستت دارم پسرم.در آن هنگام بود که دریافتم چقدر
 
 اهمیت دارد که بموقع به عزیزانمان بگوئیم که دوستشان
 
 داریم و زمانی که شایسته آنهاست به آنها اختصاص
 
دهیم.هیچ چیز در زندگی مهمتر از خدا و خانواده
 
نیست.زمانی که شایسته عزیزانتان است به آنها
 
اختصاص دهید زیرا هرگز نمیتوان این امور را به وقت
 
 دیگری واگذار نمود. امروز بهتر از دیروز وفرداست.
 
 
 
پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (12)

مامان مسیح
3 خرداد 90 3:42
روزت هزااااااااااااار بار مبارک عزیزم
مامان مسیح
3 خرداد 90 10:53
داستان بسیار زیبایی بود...الهییی بمیرم برای هر چی مادره ...
نی نی نازتو ببوس
روزت مبارک


درود و سپاس
محمدحسین عشق جاودان
3 خرداد 90 11:36
سلام عزیزم و دوست گلم ؛ فرا رسیدن سالروز میلاد حضرت زهرا (س) و روز بزرگداشت مقام زن را با همه وجودم بهت تبریک و تهنیت میگم. خیلی دوست دارم




درود و سپاس
محمد گیان
3 خرداد 90 13:10
سلام خاله سودابه خوبی باران جان چطوره

داستان خوبی بود مرسی

روزت مباک


درود و سپاس
baroon
3 خرداد 90 17:39
سلام
روز تون مبارک


درود و سپاس
elham غذای متفاوت
4 خرداد 90 10:06
سلام پسورد واسه همه مطالب یکی هستش : پسورد badoom مواظب باش فونتت فارسی نباشه و با حروف بزرگ انگلیسی هم ننویسی از حروف کوچیک استفاده کن موفق باشیwww.elham888.blogfa.com
ساحل
4 خرداد 90 12:36
سلام سودابه عزیزم. خیلی زیبا بود...روزت هزار بار مبارک. برات آرزوی بهترین لحظه هارو میکنم در کنار باران پاکت عزیز دلم.
sahel
4 خرداد 90 12:51
سلام سودابه جون . خیلی زیبا بود. روزتم مبارک باران پاکو ببوس عزیزم.


سپاس از مهربانیت . سلامت باشید.
مامان ماهان
5 خرداد 90 16:29
خیلی زیبا بود ممنون
روزت مبارک عزیزم


سپاس . شاد و خوش و سلامت باشید.
مامان فرشته
7 خرداد 90 10:49
سلام عزیز دلم
ای وای ببخشید خیلی به خدا شرمنده شدم که چرا زودتر نیومدم خیلی بدم
ولی باور کن اصلاً به لینکام سر نمی زنم هر گلی می آد پیشم همونجا یه سر بهش می زنم
با بهترین آرزوها برای بهترین دوست و مادر نمونه
روزت مبارککککککککککککککک


سپاس بسیار . شاد و سلامت باشید.
مامان زهرا نازنازی
7 خرداد 90 13:55
عالی بود





خوشحالم که خوشتون اومد. شاد باشید.
زينب عشق مامان و بابا
8 خرداد 90 14:34



شاد و سلامت باشید.
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به برای باران می باشد