بارانباران، تا این لحظه: 15 سال و 5 ماه و 23 روز سن داره

برای باران

سال نو و اونایی که در بهار رفتند.

1390/1/24 9:25
نویسنده : سودابه
1,039 بازدید
اشتراک گذاری

 

 

تصاوير زيباسازی وبلاگ ، عروسك ياهو ، متحرك             www.bahar-20.com

بهار ُ پره از شادی و زیبایی و زندگی . آدم این روزا نمیخواد که به مرگ فکر کنه. بی

 

تردید یاد عزیزانی که رفته اند  ،تا همیشه با ما خواهد بود . برای من کوچیدن ناگهانی پدر

 

بزرگ عزیزم سخت ترین تجربه ای بود که از مرگ عزیزان داشتم . بعد از سه سال

 

هنوز هم در هر مجلس عزاداری اگه اشکی میریزم و دلم میشکنه ،بهانه ابتدایی اون یاد

 

حاج آقاست که مثل نفس برام عزیز بود. نمیتونم بگم که از رفتنش چه قدر

 

عذاب کشیدم . حتی حالا هم که این متن رو تایپ میکنم ،بی اختیار اشک

 

میریزم .صداشون هنوز توی گوشمه . تکیه کلاماشون محاله از یادم بره . هنوز هم هر

 

بار ،به خدا هر بار که به حاج خانم زنگ میزنم ،محاله که یاد حاج آقا و خوش اخلاقی

 

ها و مهربونیهاشون توی دلم زنده نشه. حاج آقا  زندگی من بودند و با   رفتنشون یه

 

گوشه مهم زندگیم برای همیشه خالی شد.

 

اینا رو گفتم که با یه مقدمه کوتاه ،درباره درگذشت دو تن از بستگان   بنویسم ولی باز

 

یاد پدر بزرگ عزیزم همه چیز رو از یادم برد. پدر همسر محبوبه جون – خاله ام – بزرگ

 

خانواده لطفی  و پسر عمه همسرم   جوان بیست و پنج شش ساله ای که  در فاصله

 

پنجشنبه و حمعه اخیر فوت شدند . روحشون شاد.از صمیم قلب آرزو میکنم خدا به

 

خانواده این دو عزیز صبری برای تحمل این مصیبت هدیه کنه.برای همه عزیزانی که

 

دیگه در کنارمون نیستند ،برای حاج آقا خورشیدی عزیزم برای بی بی عزیزم که

 

پیش از تولد عرفان از دنیا رفت .

 

 برای عموهای عزیزم . برای شوهر خاله های مهربونم . برای داماد

 

جوون خاله ام که

 

خیلی معصوم و پاک بود و محاله که در ماه چند باری یادش نکنم .برای پسر عموی

 

جوان و معصوم و عزیزم که در اصفهان و در یک تصادف از دنیا رفت و برای

 

پسر عمه عزیزم که سال قبل یکباره و ناگهانی بیمار شد و از کنارمون

 

رفت .برای عمه زحمتکش و مهربان همسرم که همه عمرش فقط زحمت کشید و کار

 

کرد و کار کرد و هرگز مفهوم واقعی آسایش و لذت رو نچشید و از سرطان دستگاه

 

گوارش و در مدت بسیار کوتاه از بین ما رفت. هنوزیکی از  آخرین دیدارهامون رو

 

در منزل  برادر همسرم به یاد دارم  و به خاطرش ناراحتم . سر سفره غذا ما غذا می

 

خوردیم و او که هیچ اشتهایی به خوردن نداشت و به خاطر بیماریش نمی تونست

 

چیزی رو فرو بده ، معصومانه ما رو نگاه میکرد. هنوز اون برق خاص توی چشماشو

 

یادمه .  برای

 

 همکار زحمتکش و مهربونم - خانم کهزادی - که هفته سوم بهار امسال از دنیا

 

رفت. برای  حاج آقای لطفی و میثم عزیز و مظلوم که زندگی بسیار کوتاهی

 

داشت.  برای همه اونایی که دستشون از این دنیا کوتاه شده ، دلم تنگه  و آرزوی

 

 

آرامش  دارم . از خداوند میخوام که اونا رو  در پناه مهربون و امن خودش  بگیره و به

 

 

ارواحشون آرامش و سعادت هدیه کنه.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

مامان زهرا نازنازی
24 فروردین 90 3:04
سلام

با خوندن این متن دلم که خیلی گرفته بود بازم بیشتر تنگ برای روی گل مادرم که چهار بهار رو بدون ایشون آغاز میکنم.

امیدوارم مادرتون همواره سلامت باشند و سایه شون بالای سرتون باشه که اغ بی مادری بدتر از هر دردی هست.

خدا همه ی رفتگان شما رو رحمت کنه



درود وسپاس که به ما سر زدید. ناراحتم از این که شما رو ناراحت کردم . خدا مادرتون رو رحمت کنه . یاد مادر تا همیشه و تا آخرین نفس زندگی با آدمه. چیزی نیست که از یاد آدم بره . امیدوارم خدا راهی رو پیش پای ما بذاره که بتونیم روح اونا رو شاد کنیم.


سپاس دوباره به خاطر مهربانیتون . من هم با کمال میل شما رو لینک کردم .
رز
24 فروردین 90 10:58
خدارحمتشون کنه امید دارم سالی خوب و پر از نشاط در پیش داشته باشید باران جونو ببوسید و فقط به اون فکر کنید


سپاس از مهربانیتون . امیدوارم شما هم سال بسیار خوبی رو در کنار خانواده داشته باشید.
مامان فرشته
24 فروردین 90 12:22
سلام سودابه عزیزم
خیلی متاسف شدم عزیزم
امیدوارم خدا بیامرزتشون
امیدوارم خدا به شما و خانوادتون عمر با عزت بده عزیزم
وای منم یاد خواهرم افتاد و اشکام باز راه افتاد

برات رمز گذاشتم


درود بر ماما ن گیسو جان
خیلی درباره خواهرت متاسف شدم . درباره اش قبلا نوشته بودی و درباره کوچولوش. خیلی سخته .خواهر خیلی خیلی عزیزه . من هم یه خواهر دارم که عاشقشم و حتی بیماری اش تا مدتها ذهنم رو مشغول میکنه اما چون آدم حساسیه خیلی چیزای احساسی رو باید ازش پنهان کرد. امیدوارم خواهرتون در پناه مهربانیهای خداوند باشه و بسیار شاد.


سارا
25 فروردین 90 0:33
سلام عزیزم خیلی قشنگ نوشته بودی چه خوبه که یاد همه عزیزها کردی منم هیچ نوروزی وبهاری رنگ و بوی روزهایی که پدرم کنارم بود رو برام نداره
خدا همه رفتگان رو بیامرزه


سلام و سپاس از همدردیتون . خدا پدرتونو در پناه مهربان و امن خودش قرار بده و به دل مهربون شما هم آرامش هدیه کنه. ان شا اله .
مامان زهرا نازنازی
25 فروردین 90 6:16
سلام دوست خوبم

ممنون از حضوره صمیمی تون

سپاسگزار بابت لینک


سپاس و احترام متقابل عزیزم
مامان قندعسل
25 فروردین 90 12:43
سلام عزیزم تسلیت..یاد پدر بزرگا و مامان بزرگا حالا حالا ها از ذهنمون گم نمیشه....منم که تازگی بی بی جونم رو از دست دادم هر روز صبح که از خواب بیدار شدم باورم نمیشه واسه ی همیشه از پیش ما رفتن...این چند روز حسابی دلم گرفته بود...خدا رحمتشون کنه


ممنون از همدردیتون. خدا بزرگان خانواده رو برای ما هانگه داره. وقتی میرند همه چیز رو با خودشون میبرند.
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به برای باران می باشد