بارانباران، تا این لحظه: 15 سال و 5 ماه و 19 روز سن داره

برای باران

این روزا باران خانم چه کارا میکنه .( قسمت اول )

1390/1/28 12:15
نویسنده : سودابه
1,514 بازدید
اشتراک گذاری

 

niniweblog.com

باران خانم ما این روزا  با حوصله و علاقه نقاشی میکشه .و اگه من زمان

 

نقاشی کشیدن و درس خوندنشو با هم اشتباه بگیرم و مثلا بگم باران  جون داره نقاشی میکشه

 

،در حالی که گلم مشغول درس خوندن باشه ،اعتراض میکنه که :

 

 

ـ من دارم درس میخونم . نقاشی که نمی کشم .

عاشق سرکشی به کیف عرفان جونه .گاهی میخونه .خب البته نه همیشه کتابای خودشو  میبینید که .

 گاهی حتی  همون جا    میبره و تصویر متفکرانه ای میسازه. به هر کجا یی

 

سر میزنهniniweblog.com.از  niniweblog.com  روی تخت ما خسته نمیشه .niniweblog.com خودش میگه :    

 

 ورده     وورده . کیلو متر شمار به پاش ببندی ُ شب به شب  تهران لندن رو نشون

میده از  بس niniweblog.com.از niniweblog.com وniniweblog.comخوشش میاد.اما فقط

 

جلوی خودمون . خیلی که بخواد خودی نشون بده و دلمونو ببره ُ همون طور نشسته

 

دستی با ناز و ادا تکون میده و زود هم خنده اش میگیره و معمولا اینو اعلام میکنه :

 

خنده ام گرفت .

 از پارسال تابستون از نزدیک با  niniweblog.com وniniweblog.comوniniweblog.com آشنا شد.

 

براش جالب بود. به  niniweblog.comعلاقه ای نشون نمیده. نوشیدنیها بیشتر باب میلش

 

هستند. همه میگن تقصیر خودمه . چون خیلی طبق جدول و برنامه غذا خوردن رو

 

 

براش شروع کرده ام  و اجازه نداده ام که با غذای زیاد و بی حساب اون هم از

 

 

هر نوع   شروع کنه. البته دکتر مهربونش آقای دکتر محمود ثقفی خیلی از رشد باران

 

 

جون راضی هستند. نوروز امسال تا غافل میشدیمniniweblog.com.گاهی هم

 

niniweblog.com.فضای آزاد و niniweblog.com که ببینه ُ  دیگه قابل کنترل نیست .

 

  کوچکتر که بود تا میگفتیم بالای چشمت ابروست ُniniweblog.com و باید نازش رو میکشیدیم

 

niniweblog.comیا ناگزیر به توضیح و تفسیر موضوع میشدیم اما حالا خیلی بهتره .niniweblog.com از بازیهای مورد علاقه خانم

 

طلای ( به قول خودش : طلا طلا ی) ماست .گاهی سخت میخوابه niniweblog.com و گاهی

 

سه سوت خوابه. دیگه . . دیگه نخهای قلاب بافی خاله جونو در هم میپیچه niniweblog.com

 

ولی محبت کرده و خودشم راه باز کردنشونو به خاله جون یاد میده :

 

 

با قیچی بازش کن . (البته ق دخترمون به گ نزدیک تره .)

 

 

مدام میپرسه : مامان تو داری چی کار میکنی ؟

 

 

تا میفهمه کاری کرده که نباید میکرده یا وقتی که چیزی میخواد با لبخند شیرینش

 

 

میگه :مامان جونم یا    بابا جونم . عرفان رو هم بی نصیب نمی ذاره . عرفان

 

 

جونم . . . و

 

در خونه ما شکلک های شباهنگاز دست باران جان یک لحظه هم آرامش

 نداره.به شکلک های شباهنگ علاقه ای نشون نمیده . شکلک های شباهنگ عرفان جون اگه در دسترس باران باشه ُ حسابش رسیده است.به شکلک های شباهنگ و شکلک های شباهنگ و شکلک های شباهنگعلاقه نشون میده .اما  شکلک های شباهنگ شکلک های شباهنگ و

 شکلک های شباهنگ از دستش آسایش ندارند.خدا نکنه

 شکلک های شباهنگ   ببینه ُ دیگه تا ادای مامانا رو در نیاره و چیزی ندوزه راضی

 

 

نمیشه.گاهی دوست داره بدون این که چیز خاصی نیاز داشته باشه niniweblog.com. این جور

 

 

مواقع بهونه میاره که : یه چیزی میخوام . به میخوام . و ما رو میبره تا نشون بده که به  چی

 

 

هست؟به niniweblog.com توجه نشون میده و اغلب با موبایل من و عرفان این کارو میکنه

 

 

و با کنجکاوی و رضایت به عکسای عجیب و غریبی که انداخته ُ زل میزنه.با دوستاش

 

 

( هستی جون و پارسا جون و پویا جون ) گاهی niniweblog.com و خب گاهی هم niniweblog.com.البته

 

 

باران معمولا کسی رو نمیزنه . برعکس بیشتر فاصله میگیره و اگه از بچه ای حساب

 

 

ببره به من پناه میاره.تا حالا که نذاشتیم کار به  niniweblog.com بکشه . به هر حال به گمونم مونده تا از این  صحنه ها ببینیم.

 

  niniweblog.com  که بود ُ تا چهار پنج ماه اول من و مامانی و بابا   آرزوی یه ساعت

 niniweblog.com راحت رو داشتیم.گاهی تا صبح نا چار میشدیم چند بار    رو روشن

 

کنیم و با قیافهniniweblog.com  راه بیفتیم و همه شهر رو بگردیم تا خانم  .البته

 

 

همیشه هم موفق نبودیم . گاهی تا پامون به خونه میرسید ُ   niniweblog.comمیشد و باز niniweblog.com

 

  و خب باید niniweblog.com واونوقت بابا  

 

 و من  میشدم  . گاهی ماشین بابا هم از نفس می

 افتاد .صبح هم که بابا  ، من باز

 

 شکلک های شباهنگ Shabahang.گاهی با خودم می گفتم کاش این مرخصی رو به باباها می دادند . به

 

آرومی  niniweblog.com تا خوابش میبرد و تا نگاهم به صورت معصومش می افتاد که در

 

خواب بود ُ دلم میخواست همه صورتش

 

رو غرق  کنم. خوابش که میرفت من هم niniweblog.com...

niniweblog.com

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامان فرشته
27 فروردین 90 16:19
سلام عزیزم وای چقدر قشنگ نوشتی هههههه آدم خوشش می آد قربون این عسل خانم برم من که اینهمه شیرینه بوسسسسس
آذر
28 فروردین 90 0:09
با کلی شرمنده گی و تاخیر سال نوتون مبارک
تاخیر من واسه خاطر بردیا ست که بیش از اندازه شیطون شده.
قربون نقاشی و کتاب خوندش
خیلی باحال نوشته بودی
کلی حال کردم


سلام آذر جون . خیلی وقته نیستی . راستش نگران شدیم . سپاس و آرزوی سلامتی
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به برای باران می باشد