بارانباران، تا این لحظه: 15 سال و 5 ماه و 9 روز سن داره

برای باران

تولد باران خانم با تم کیتی- تزیینات تولد

  جشن تولد باران خانم رو کمی زودتر از تاریخ اصلی و در روز پنجشنبه 26 آبان ماه برگزار کردیم . این بار فقط خانواده مامان حضور داشتند . دو تا از عموهای مهربون و همسرانشون در سفر حج بودند  و خب تا به حال برای خانواده مامان مهمانی مجزا برگزار نکرده بودیم . البته خاله محبوبه عزیز و خانواده اش و گاهی خاله وجیهه عزیز افتخار میدادند و با حضورشون و هدایای بسیار خوبشون شرمنده مون میکردند . این شد که امسال تولد باران جون رو با خانواده مامان برگزار کردیم .  دلم میخواست همه چیز کار دست خودمون باشه که خب به دلایلی آخرش اون طور که انتظار داشتم ، ...
1 آذر 1390
22780 0 39 ادامه مطلب

عکس

    دوستان خوبمون از ما عکس خواسته بودند . یه دنیا سپاس از توجه و مهربانی شما . این هم چند تا از عکسای باران خانم .   باران خانم در حال ذکر گفتن و نماز                                      باران گل ما و علی جون باران . . . باران و وا ی ی ی ی ی ی. . . باران و . . . خودتون ببینید دیگه . باران خانم در شهر کتاب            &nb...
10 مهر 1390

تابستان 90 و خاطره ها و عکسها

           شنبه اول مرداد صبح زود بعد از نماز صبح، من و بابا تو دختر گلم رو حاضر کردیم و چمدان و وسایل سفر رو به کمک عرفان عزیزم توی ماشین گذاشتیم و راه افتادیم . مقابل منزل مامانی توقف کردیم تا دایی جون هم مسافراشو سوار کنه و راه افتادیم . مقصد ویلای باصفای رامسر بود که از طرف محل کار مامان بهمون داده بودند . جای بسیار باصفا و تر و تمیزیه . همه نوع امکانات و لوازم منزل در اون جا فراهمه. حیاط باصفا و بزرگ و سرسبزی هم داره . تا چهارشنبه صبح که از اونجا برگشتیم ،چند روز خوب رو  با کلی خاطره خوب پشت سر گذاشتیم و  به دعوت عمو که ب...
19 مرداد 1390

اولین سفر باران به مشهد

  چهارشنبه اول تیر ماه امسال به اتفاق خانواده و با همراهی افتخاری خاله ثریای مهربون و دوست داشتنی با قطار عازم سفر به مشهد شدیم . خاله ثریا چند باری زیارت امام رضا به اتفاق خانواده رو  به خاطر مراقبت از باران گلی ما از دست داده . بابا مهدی به این دلیل و صد البته به دلیل این که همگی ثریا جون رو خیلی دوست داریم ،شخصا از خاله خواست که همراهمون بیاد. خیلی خوش گذشت . به خصوص که هتل محل اقامت ما بسیار به حرم نزدیک بود و البته به بازار . گرچه متاسفانه بازار رضا یک سری اجناس تکراری داره . علاوه بر زیارت که پس از چهار سال خیلی به من چسبید ، استفاده از پارک آبی _ موج آبی _ هم بسیار لذت بخش بود . روز جمعه عرفان و بابا مهدی ع...
6 تير 1390

عکس از کویر مرنجاب و سیزده نوروز

چند تا عکس  از "کویر مرنجاب " . درباره اش براتون نوشته بودم.ابتدا یه عکس   از باران جون و عرفان عزیزم که مربوط به تابستان  گذشته اس .   خاله جون ، روی بام کاروانسرا       و باران عسلی که از سرما یخ کرده.    جالبه نه ؟ ساعت حدود یک بعداز ظهره و اینجا کویر مرنجاب در کاشانه و ما داریم   از سرما     هو و و و ...   . و حالا   نمایی از کاروانسرا از روی بام .   و این یکی و باز    بعضی از اتاقها برای پذیرفتن مهمان آماد...
15 ارديبهشت 1390

نوزادی

باران آسمانی ما اول آذر ماه سال   ۸۷ شمسی و در ساعت   ۸:۳۰ صبح در   بیمارستان لاله تهران متولد شد. وزن دخترم هنگام تولد   ۳/۴۰۰ گرم و قد   دخترکم   ۵۲ سانت بود. البته همون یکی دو روز اولی دویست سیصد گرمی   کم کرد. خوب شیر نمی خورد و خیلی بی قراری میکرد. به لطف خدا به مرور   این مشکل حل شد و کار به استفاده از شیر خشک که دکتر خودش و دکتر   بیمارستان خیلی درباره اش نگران بودند ،نکشید.   عکس اول مربوط به نوزادی باران و دومی مربوط به نوزادی عرفانه.     ...
19 اسفند 1389
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به برای باران می باشد