عکس
دوستان خوبمون از ما عکس خواسته بودند . یه دنیا سپاس از توجه و مهربانی
شما . این هم چند تا از عکسای باران خانم .
باران خانم در حال ذکر گفتن و نماز
باران گل ما و علی جون
باران . . . باران و وا ی ی ی ی ی ی. . .
باران و . . . خودتون ببینید دیگه .
باران خانم در شهر کتاب
این هم از اولین دفتر و مدادهای باران خانم که به طور رسمی خریداری شده .
از این جهت میگم که خانم طلای ما از بیش از یکسال و نیم قبل نوشتن رو
روی هر دفتر و کاغذی که به دستش میرسید آغاز کرده بود. خونه ما هم از اون
خونه هایی که از این جور لوازم به وفور پیدا میشه . چند نمونه دفترهای
استفاده نشده با طرح حیوانات مختلف هم از قبل داشتم که باران خانم به
حساب همه شون رسید و من اونا رو که اولین خط خطی های دخترم هستند
، نگه داشته ام .
ببینید چه بلایی سر عروسکش میاره . البته این عکس مربوط به اواخر سال
تحصیلی گذشته است.
ببینید چه مظلوم و آروم نشسته . من و بابایی داشتیم از یه فروشگاه همین
نزدیکی خرید می کردیم که باران خانم خسته شد و اومد بیرون و . . .
این هم مربوط به زمستان گذشته در پارک موزه نیاورانه.
یه مجموعه از عکسای جدید باران خانم هم هست که نمیدونم عرفان جونم
اونا رو کجا ذخیره کرده . در واقع من میخواستم اونا رو بذارم و با همین نیت هم
پشت کامپیوتر نشستم اما پیداشون نکردم . اونا رو هم در پستهای بعدی