اولین سفر باران به مشهد
چهارشنبه اول تیر ماه امسال به اتفاق خانواده و با همراهی افتخاری خاله ثریای مهربون و دوست داشتنی با قطار عازم سفر به مشهد شدیم . خاله ثریا چند باری زیارت امام رضا به اتفاق خانواده رو به خاطر مراقبت از باران گلی ما از دست داده . بابا مهدی به این دلیل و صد البته به دلیل این که همگی ثریا جون رو خیلی دوست داریم ،شخصا از خاله خواست که همراهمون بیاد. خیلی خوش گذشت . به خصوص که هتل محل اقامت ما بسیار به حرم نزدیک بود و البته به بازار . گرچه متاسفانه بازار رضا یک سری اجناس تکراری داره . علاوه بر زیارت که پس از چهار سال خیلی به من چسبید ، استفاده از پارک آبی _ موج آبی _ هم بسیار لذت بخش بود . روز جمعه عرفان و بابا مهدی عزیز رفتند . ما بهونه آوردیم که راه طولانیه و حوصله اش رو نداریم اما میدونستم که اگه همسرم از این مکان تفریحی لذت ببره ،محاله که منو مجبور به رفتن نکنه و همین طور هم شد. صبح روز شنبه بابا مهدی مقدمات رفتنمون رو فراهم کرد و خودش برگشت تا با عرفان به باران خانم صبحانه بدن و از او مراقبت کنند تا ما برگردیم. خیلی خوب بود و خیلی خوش گذشت . پیشنهاد میکنم اگه رفتید مشهد موج آبی رو از دست ندید.در بازار الماس شرق و مراکز خرید هم خانم طلبکارانه وارد میشد و انتخاب میکرد و همونموقع لباس یا کفش یا گردن آویز و . . . رو میپوشید و خارج میشد و بابای مهربونش که با خنده و شوق یه گوشه ایستاده بود و او رو نگاه میکرد ، مبلغ رو پرداخت میکرد . باران بر خلاف عرفان از خرید سیر نمیشه .این موضوع برای من و پدرش که خیلی اهل خرید نیستیم عجیبه ولی خب اینه دیگه . . .
و اما درباره حرم امام رضا
چند تا عکس از گذشته بارگاه امام هشتم براتون میذارم که برای خودم خیلی جالب بود و یه نکته کوچک درباره سقاخانه و وجه تسمیه آن. قبل از اون میخوام از مهدی عزیزم که باعث شد با وجود شیطنتهای باران سفر بسیار راحتی داشته باشیم سپاسگزاری کنم و بگم که از صمیم قلب دوستش دارم و به بودن در کنار او افتخار میکنم . براش بهترینها رو از خداوند میخوام و خوشحالم که او رو در مسیر زندگیم قرار داده.
(راستی خاله ثریا جون در همین سفر یک جا کلیدی مثل همین قلب برای من و مهدی خریده که زیباست . )
و اما بعد . . .
برای توضیحات موس را روی عکس نگه دارید.
و عکسهای مقایسه گذشته و حال
با ما به ادامه مطلب بیایید.
و اما درباره سقا خانه
گفته شده که نادر شاه افشار در جنگ هرات سنگی به ظرفیت سه کر آب که یک پارچه است را به غنیمت میگیرد و اعلام میکند هر کس این سنگ را بدون اینکه آسیبی برساند؛ به مدت 12 روز به مشهدالرضا (ع) برساند جایزه ویژه ای نزد من دارد.فردی اقدام به این کار مینماید و بعد از نه روز سنگ را به مشهد می آورد و به خیال اینکه خوش خدمتی کرده و زودتر از موعد مقررسنگ را به مشهد رسانده، نزد نادر شاه میرود و تقاضای جایزه اش را مینماید. نادر شاه دستور میدهد چشم های او را کور کنند تا دیگر روی حرف او حرفی نزند چرا که او گفته بوده 12 روزه و این فرد 9 روزه سنگ را آورده است. این سنگ در کنار جوی آبی که آن زمان از وسط این صحن عبور میکرده نصب میشود و مردم برای رفع تشنگی ازآب درون آن استفاده میکردند.
سنگ مرمر و ششضلعی سقاخانه اسماعیل طلایی را از هرات به مشهد آوردهاند.
«اسماعیل خان» سردار معروف فتحعلی شاه قاجار مشهور به «زرریزخان» و «اسماعیل طلایی» اصلاً از اهالی طالب آباد سنگسر است که پیشتر شهرتش به غلط دامغانی گفته شده است و دلیل آن نزدیکی منطقه سنگسر و دامغان می بوده.
علت لقب های او این است که در زمان فتحعلی شاه از طرف یکی از دول خارجه بسته ای به عنوان هدیه به دربار رسید و شاه قصد گشودن آن را کرد. «اسماعیل خان» که جزء ملتزمین بود استدعا کرد این کار در محوطه کاخ به وسیله خدمتگذاران انجام شود چه احتمال سوء قصد را نمی توان از نظر دور داشت. اتفاقا هنگام باز کردن ٬ بسته منفجر شد و خساراتی به بار آورد. فتحعلی شاه با آگاهی از این امر ٬ دستور داد برای این دور اندیشی هم وزن سردار اسماعیل خان سکه های طلا به او مرحمت شود و چنین کردند و اسماعیل خان معروف به «زرریزخان» شد.
اسماعیل خان دستور داد از محل این سکه های طلا در داخل صحن امام رضا درمشهد سقاخانه ای بسازند و پوشش آن را از طلا کنند که تا به امروز به نام «اسماعیل طلایی» مشهور باقی ماند . گویند در قدیم آب آن ازچشمه گیلاس در 48 کیلومتری شمال غربی مشهد تامین می شده است.