عکس
روز یازده فروردین ساعت دو نیم مقابل دبیرستان البرزتوی ماشین چشم انتظار
اومدن عرفان جون بودیم .او که رسید ، به همراه هم به کاخ گلستان رفتیم .
خیلی شلوغ بود . از شهرهای دیگر بازدید کننده های بسیاری اومده بودند . به
خودمون گفتیم که ما هم عجب وقتی رو برای بازدید دوباره از کاخ گلستان در
نظرگرفتیم ها.باران جون که بیشتر از فضای آزاد و گردش لذت می برد . ما هم
کلی بلیط خریدیم که تعدادیش روی دستمون موند اما خب خوش گذشت .
این عکس از موزه مقدم حس خاصی به من داد . ابزار و وسایل کار استاد
مقدم رو نشون میده و اون کلاه که تقریبا در بیشتر عکسای موزه روی
سرشونه .
سفره هفت سین کاخ گلستان
باران خانم
در مسیر برگشت آقای همسر رفت تا ماشین رو از پارکینگ بیاره . ما سه تا هم
منتظر ایستادیم و سرگرم گفت و گو شدیم . مقابل ورودی پارکینگ روی یه دیوار
این تصویر نقاشی شده بود . یکباره یه آقای پیرمرد خسته ای با یه بسته از راه
رسید و زیر عکس مرد نشسته نقاشی دیوار نشست و سرش رو روی زانوهاش
گذاشت . چون چهره اش مشخص نبود ، یه عکس گرفتم که برامون از اون روز
یه خاطره بامزه ساخت . همین عکسی که می بینید.
بقیه عکسای این دو روز پیش من نیست . میگیرم و بقیه اش رو هم میذارم .
چند تا عکس هم از باران خانم در ادامه مطلب ببینید.
قبل از تعطیلات در بازار مبل ایران
همون روز
داره برامون قصه تعریف میکنه.
کتاب میخونه.
خونه دایی جون . بهار 91
زمستان 90 با خاله جون
زمستان 90 با پارسا جون خونه مادر جون ( مامان بابا )
زمستان 90 در آرایشگاه .
بسه دیگه خسته شدیم و شدید . تا بعد .