بازم پوزش برای این همه تاخیر
مرسی از حضور همه دوستان عزیزم ، محبتشون و نظراتشون . از آخرین نوشته
ها موارد بسیاری هست که خواهم نوشت . از همه مهم ترش مهد رفتن باران
خانمه که یکی دو هفته ای بسیار به سختی بود و بالاخره پذیرفتش و امیدوارم
خوب پیش بره .
دیگه احساس میکردم که باران به حضور در جمع همسالان نیاز داره و آغاز
مدرسه ها بهانه و فرصت خوبی بود .
اوایل که بی تابی میکرد ، پشیمون شدم
و راستش حتی چند روزی دوباره مهمون مامانیش بود اما یه روز بعد از شروع
کار پیش دبستانی مدرسه مون که تقریبا از دهم مهر بود ، بی تابی بچه هایی
رو دیدم که برای اولین بار قرار بود چند ساعتی از خانواده دور باشن و همون روز
به خودم گفتم ناگزیز به تجربه تحمل چنین شرایطی هستیم .
هم من و هم
باران باید فقط به هم کمک کنیم که راحت تر با این موضوع کنار بیاییم .
خوشبختانه مدیر مهد باران خانم بسیار خوشرو و خوش اخلاقی هستن و به
لطف خدا انس و الفت خوبی بین باران با ایشون به وجود اومد و ناراحتی ها
کمرنگ و کمرنگ تر شد .حضور ایشون باعث شد که باران مربی ها و کلاسش
رو بپذیره و از اون جا که میدونستم از انجام یه کار ، یاد گرفتن و آموزش لذت
میبره منتظر دلبستگی باران به مهدش پس از شروع فعالیتهاشون بودم . خدا رو شکر خیالم از هر جهت راحت تر شده .
به هرحال زمانی حضور او در پیش دبستانی و مدرسه از راه خواهد رسید و چه
بهترکه حالا هر دو با این شرایط کنار بیاییم .
تا بعد