بارانباران، تا این لحظه: 15 سال و 4 ماه و 9 روز سن داره

برای باران

سلامتی باران خانم

این روزا سرم خیلی شلوغه . راستش به جای خرید کارت و در واقع چون کارت تولد اون طوری که دوست داشتم پیدا نکردم ، کارت های دعوت تولد باران خانم رو خودم با فوم و یه سری وسایل تزیینی درست کردم . بد نشده . به هر حال براش وقت گذاشتم و امیدوارم مهمونای خوبمون بدونند که چه قدر دوستشون داریم . با این همه امروز اومدم تا یه خبر خوب به دوستای بسیار خوبم بدم . خوشبختانه نتیجه آخرین آزمایش باران جون رو هم گرفتیم و به همراه آزمایش خونش که اخیرا گرفته بودیم پیش دکتر مهربونش دکتر امیری عزیز که بی نهایت مهربون و دقیق و استاد هستند بردیم . به لطف خدا حتی پس از سه ماه هیچ نوع باکتری رشد نکرده ب...
22 آبان 1390

برای دانش آموزانم

پاییز و مهر ماه من بی اختیار یاد خیلی از دانش آموزان گذشته ام میفتم . شیطنت ها و مهربونیهاشون ، سروصداها و شور و نشاطشون ، یاد چند نفری که دیگه پیش ما نیستند ، خیلی آزارم میده . خیلی از خدا چرا و چرا میپرسم . اما خب بنده ایم و از تقدیر بی خبر . کاش تو ذهن همه آدما همیشه خاطرات خوب زنده بشه . دیروز توی راه مدرسه مادر یکی از دانش آموزانم رو دیدم . ایشون منو شناختند . راستش یکی از مشکلات ما هم اینه که چون ارتباط با اولیای بسیاری داریم ، در واقع هر سال لااقل با 30 تا دانش آموز و به همون تعداد هم والدینشون آشنا میشیم . در کنارش آشنایی های کلاسهای خودم و دوست و همسایه هم هست که بیشماره . در ...
10 آبان 1390

چند نمونه موتیف قلاب بافی برای اوقات بیکاری آینده دختر گلم

اینا رو از یه سایت خیلی باحال خارجی گرفتم . امیدوارم مفید و قابل استفاده باشه براتون . چند سالی هست که من هم قلاب دست نگرفته ام اما امسال با وجود مشغله های دایمی کاری ، بد جوری هوس قلاب بافی به سرم زد و مشغول شدم . دیر بالا میره چون نمیتونم فرصت متمرکزی براش بذارم . یه سارافون دخترانه رو دارم میبافم . کامل شد ، عکسش رو میذارم .       روز تولد کوروش بزرگ مبارک . بهانه ای برای این که به یاد بیاریم اون زمان که نه تمدنی بود و نه قانونی به این شکل ، ما به همت او چه بودیم  و . . .   ...
8 آبان 1390

کیک ، کاپ کیک و تزیینات برای تولد

  تا اول آذر ماه که تولد باران خانم ماست ، حسابی مشغولم . در بین یافته هام که همه از سایت های خارجی گرفته ام اگه به هر ایده جالبی بربخورم ، براتون میذارم .                    ...
1 آبان 1390
13415 0 16 ادامه مطلب

دعای کوروش برای ایران

        روزی بزرگان ایرانی ومریدان زرتشتی از کوروش بزرگ خواستند که برای ایران   زمین دعای خیر کند وایشان بعد از ایستادن در کنار اتش مقدس اینگونه دعا   کرد:   خداوندا اهورا مزدا ای بزرگ آفریننده آفریننده این سرزمین   بزرگ،سرزمینم ومردمم راازدروغ و دروغگویی به دور بدار   بعد از اتمام دعا عده ای در فکرفرو رفتند واز شاه ایران پرسیدند که چرا این   گونه دعانمودید؟فرمودند:چه باید می گفتم؟ یکی جواب داد :برای خشکسالی   دعا مینمودید؟   کوروش بزرگ فرمودند: برای جلو گیری از خوشکسالی انبارهای اذوقه و...
20 مهر 1390

افسوس . باز حکایت رفتن .

    پدر مریم جون هم رفت. بعد از چندین ماه بیماری و تحمل سختی . دوشنبه ظهر . نمیدونم تسلیم هر آنچه ایم که اراده خداست.این روزا باز فکر پدر بزرگ عزیزم و اون رفتن ناگهانیشون ، خوابم رو به هم ریخته .  تا حالا همیشه از این رفتن شتابزده شون دلخور بودم .  حتی گاهی خودمون رو مقصر میدونستم . چرا در اون ساعت تنها بودند ؟ و چرا و چرا و شاید و اما و اگر هایی  که همه بی پاسخی  نزدیک به یقین باقی ماندند . اما خب بعد از این جریان میتونم بگم لااقل از این جهت که از پا افتادن و درد کشیدنشونو ندیدم ، راضیم و خدا رو شکر میکنم . دوست بسیار عزیزی دارم که پدرشونو مدتیه ا...
14 مهر 1390

عکس

    دوستان خوبمون از ما عکس خواسته بودند . یه دنیا سپاس از توجه و مهربانی شما . این هم چند تا از عکسای باران خانم .   باران خانم در حال ذکر گفتن و نماز                                      باران گل ما و علی جون باران . . . باران و وا ی ی ی ی ی ی. . . باران و . . . خودتون ببینید دیگه . باران خانم در شهر کتاب            &nb...
10 مهر 1390

سه حکایت

      کوهنوردی میخواست از بلندترین کوه بالا برود... او پس از سالها آماده سازی، ماجراجویی خود را آغاز کرد ولی از آنجا که افتخار کار را فقط برای خود می خواست، تصمیم گرفت تنها از کوه بالا برود. شب، بلندی های کوه را تماماً در برگرفته بود و مرد هیچ چیز را نمی دید. همه چیز سیاه بود و ابر روی ماه و ستاره ها را پوشانده بود. همانطور که از کوه بالا می رفت، چند قدم مانده به قله کوه، پایش لیز خورد و در حالی که به سرعت سقوط می کرد، از کوه پرت شد. در حال سقوط فقط لکه های سیاهی را در مقابل چشمانش می دید و احساس وحشتناک مکیده شدن به وسیله قوه جاذبه او را در خود می گرفت. همچنان سقوط می کرد و...
5 مهر 1390

زبان مادری

    خب نمیدونم چه طور و با چه عنوان و کلمات خاصی آغاز کنم اما میدونم که زبان پارسی رو خیلی دوست دارم و مثل همه مردم دنیا روی زبانم که زبان آبا و اجدادیم هست ،بسیار حساس هستم . بیشتر به این دلیل که آموزگار هستم این وظیفه را در وجود خود احساس میکنم که روش درست ادای کلمات را بیابم و بیاموزم و بیاموزانم . دیر جنبیده ام آری میدانم اما خب دیر بهتر از هرگز است . امشب در اینباره جدی شدم و پیگیر خواهم بود . در انتهایی ترین قسمت گوشه چپ وب دخترم ، کمی بعد از کلمات و جملات آسمانی دکتر شریعتی که شیفته جاودانه دانش و درایت و کلمات ناب و علم و عمل همزمان او در زندگی کوتاهش هستم ، هر رو...
31 شهريور 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به برای باران می باشد